چشام از غمِت گرمِ بارون شده
تو نیستی چقدر مردن آسون شده
تو نیستی کسی فکر پروانه نیست
چشام دیگه با گریه بیگانه نیست
تو نیستی همین واسه مردن بسه
همین واسه پژمردن من بسه
همین بسه تا دردو باور کنم
همه آرزوهامو پرپر کنم
چی میدونی از لحظه های بدم
نمیدونی شعرامو آتیش زدم
نمیدونی و حال من ناخوشه