تاحالاشده به آخر خط برسی ؟! ...آ
آخر خط که نه ...آخر خط تو ...چون این جاده حالا ...حالا ها ادامه داره ، جاده عشق رو میگم ...
ولی تو دیگه نمی تونی جلو بری ...آخه این راه رو نمیشه یکنفری رفت ...
تو مدتهاست که میدونی تنهایی ولی از راه رفتن نایستادی ...
به امید های کوچک دل بستی و با همونا زندگی کردی...
اما حالا میخواد همون امیدها رو هم ازت بگیره....
مدتهاست داری فریاد میزنی :"دوستت دارم "...به امید اینکه همسفرت رو برگردونی ...
ولی یه وقتی به یه جایی میرسی که می بینی دیگه فرقی نمیکنه تو چقدر عاشق باشی ،
یا تو چقدر دوستش داشته باشی...
اون دیگه نیست ... یه وقت هست که می بینی رفتن دیگه فایده نداره ، فریاد تو دیگه به جایی نمیرسه ...
عشقت برای اون دیگه معنایی نداره ...
می بینی دیگه وقت اون رسیده که یه گوشه روی یکی از نیمکتهای کنار جاده بشینی ومهر خاموشی روی لبات
بذاری ...
یه دنیا عشقت رو با همه دوست داشتن هات بریزی توی خودت و دیگه صدات در نیاد ...
بشینی یه گوشه و هیاهوی رفت و آمد بقیه رو تماشا کنی ...اونایی که دو تا دو تا ، دست در دست هم میرن و تو
عالم خودشونن ...
تو میدونی اونا چه عالمی دارن ... یا اونایی که ته دل امیدی دارن ... یا اونایی که نا امیدِ نا امیدن ...
اونایی که رسیدن به جایی که دیگه حاضر نیستن تنهایی شون رو با هیچی عوض کنن ...
اونایی که دیگه برای عشق هیچ تعریفی ندارن ...
اونایی که دیگه با هیچی زنده نمیشن...
در این مدت ، توی این مسیر خیلی از این آدما رو دیده بودی، خیلی ها رو دلداری داده بودی ...
ولی حالا دنیا رو از دید اونا میبینی ... همون دنیای زیبای همیشگی ...
همون دنیای قشنگی که با همه زیبایی هاش حالا داره بهت دهن کجی میکنه ...
دنیایی که ازش متنفری...
شاید هم این تویی که با این همه ادعات برای عاشقی ، معنی عشق رو نمیفهمی ...
همه میگن عشق یعنی گذشتن...اما نمیتونی بگذری
میگن بزار بره دنبال زندگی خودش..اما نمیتونی رهاش کنی...
ولی دیگه چه فرقی میکنه عشق چه معنی میده ... تو دیگه رمقی برای رفتن و از عشق گفتن نداری ...
عشق برای تو مفهومی نداره....
دیگه بسمه...بریدم خدا....
مرگ...کجایی؟؟؟؟
به فریادم برس
:: موضوعات مرتبط:
ڪـَتـــایــو טּ ،
،