روزهاست اندوهی سخت می فشارد قلبم را
مرا دیگر یارای نبرد نیست بر زانو افتاده ام با دستانی خالی...
فریادهای عاصی که به آسمان نرسیده قطره قطره سکوت می شوند بر سرم می ریزند...
روزها تو می گفتی دستــانتــ به من میدهد امــید زندگی را...
امروز می گویم دستانم رها شده در دنیـــا
من....
دستانت را به دیگری می سپارم ....
و تنها سقوط می کنم......
E:scrollsvertical2_.htm